۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

سربازان در گهواره دیروز,شهیدان سبز امروز

یه نگاه به وبلاگ این برادر عرررررررررررررزشی بندازین...

یه زمانی یادمه که خمینی گفت سربازان من الان درگهواره ها هستند! اما من در عجبم که چرا سربازانی که دیروز خمینی ازشون تعریف میکرد تبدیل به شهیدان سبزی شدند که جانشین خمینی حتی چشم دیدنشون رو هم نداره.
جالبه که احمدی نژاد ازمخالفینش به عنوان خس و خاشاک و بزغاله و فتنه گر اسم میبره و قذافی از موش و معتاد و مزدور! وجه تشابه دیکتاتور چیست؟
تفو....

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

دو عکس از دکتر عبدالکریم سروش و فقید آیت الله العظمی منتظری



نامه دکتر سروش پس از شکنجه دادادش توسط دیکتاتوری اسلامی به دلیل نسبیت با وی


آنچه در پی می آید متن کامل این نامه است:
خدا نیست، به خدا قسم خدا نیست، نیست
اینها کلماتی بود که با صدایی دردآلود از دهان حامد بیرون می‌آمد و آب در چشم من می‌نشاند. با جسمی ویران و روحی پریشان از ایران گریخته و در گوشه ای از دنیا پناهی جسته و اینک در تلفن، خشم و درد خود را پیش من بیرون می‌ریخت.
حامد گناهی نداشت جز اینکه چند سال پیش به خاندان ما پیوسته بود و با دخترم کیمیا پیوند همسری بسته بود. جوانی آرام و سر به راه، قانع و متواضع، اهل سلامت و عافیت که نه سودای سیاست داشت و نه صفرای ریاست. پیاده می‌رفت و زیاده نمی‌خواست و در دریای پرتلاطم زندگی چندان دور از ساحل شنا نمی‌کرد. از پدری و مادری هر دو نیکوکار و آموزگار.
ده ماه پیش بود که توفانی وحشی ناگهان تومار آرامش وی را در هم پیچید. باغ وحش ولایت، طعمه می‌خواست. دیوان با داغ و درفش به سراغش آمدند و وحشت‌ها به جانش افکندند و دست آخر دو راهه ای پیش پای او نهادند که: یا دست از جان بشوی و یا به صدا و سیما بیا و هر چه ما می‌خواهیم بگوی. از او دو چیز ناقابل (!) می‌خواستند: یکی اینکه فاش بگوید همسرش هرزه و هرجایی است و لذا شایسته طلاق. دیگر اینکه پدر همسرش (عبدالکریم سروش) "مردکی" است به اصناف رذایل آراسته و وابستگی‌ها به اجانب دارد و حرام خوار و ناپاک و دشمن شریعت و طریقت و حقیقت است و...
وحوش ولایت گمان می‌بردند که "حلقه ضعیف زنجیر" را یافته‌اند و آن را زود می‌شکنند و به صاحب دیوان گزارش پیروزی نمایان می‌دهند و پاداش فراوان می‌برند، و چون مناعت و مقاومت حامد، پنجه قساوتشان را شکست، برای شکستن کامل او دست به کار شدند، روحش را رنجه و جسمش را شکنجه کردند (کمترینش آنکه یک شب تا صبح، برهنه در سردخانه ای، او را لرزاندند و ترساندند و...)
و عاقبت با حالی نزار و بدنی بیمار او را به خانه فرستادند. در خانه، ‌گاه از قوت رنج و شدت اضطراب چنان بی‌تابانه سر را به دیوار می‌کوفت که نزدیک بود سر و دیوار با هم بشکنند. حالا هم که به گوشه ای در خارج خزیده است، هنوز کابوس داغ و درفش می‌بیند و دیوان درنده را همه جا در تعقیب خود می‌پندارد.
قصه پر غصه خود را که با من گفت از سر شرم و دلداری گفتم:"خدا از آنان نگذرد." سخنم تمام نشده بود که عقده خشمش شکافت و بر من آشوفت که "آقای دکتر اسم خدا را نبرید، خدا نیست، نیست، نیست... خدا در آن تاریکخانه کجا بود که من بی‌گناه و بی‌پناه زجر می‌بردم و ضجه می‌زدم و از او پناه می‌جستم و آن درندگان بی‌شرم با تمسخرشان مرا بیشتر می‌گزیدند و می‌دریدند؟ خدای واحد قهار چه می‌کرد آن وقت که آن سه دیو تبهکار، به نام خدا، در من افتادند و مرا بی‌جان کردند؟..."
می‌گفت و می‌گریست. حالا دیگر از هیچ کس شکوه نمی‌کرد. از خدا هم شکوه نمی‌کرد، خدایی که عجالتاً خفته یا مرده بود.
گویی مرا به چالش می‌کشید، مرا که عمری الهیات و فلسفه و عرفان تدریس کرده بودم. پیدا بود که نه تنها راحت و سلامتش را ستانده‌اند، وجدان و ایمانش را هم لرزانده‌اند، آشکارا چیزی در او تکان خورده و فروریخته بود. حادثه کوچکی نبود: خدا را جسته بود و نیافته بود! خسوف الوهیت را، مرگ را، بی‌پناهی را، شکنجه را، تزویر دینی را، قساوت بی‌امان را، شر عریان را، سبعیت بی‌مرز انسان را، همه را یک جا چشیده و آزموده بود. حقاً تجربه مهیبی بود.
او به دریا رفت و مرغابی نبود
گشت غرقه، دستگیرش‌ای ودود
من گرچه خود از سبکباران ساحل نبودم، چنین گرداب هائلی را نیازموده بودم. دستم از همه جا کوتاه بود. دیدم کار از تئولوژی نمی‌رود. دلیری و دلداری دادمش که "بسا کسا که به روز تو آرزومند است". خرم باش که از دست ظالمان رهیده ای. "نجوت من القوم الظالمین". از جهنم گذشته به در آی. مگذار تو را شکسته ببینند. برخیز. بلا و شکست را نخواسته بودی، حالا پیروزی و بهبودی را بخواه. الگوی دیگران شو. یوسف وار از چاه گرگان برآی و سلطانی کن. "جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش". از بی‌ادبان ادب بیاموز. سرهنگی کردن با عاجزان را دیدی، خود با عاجزان سرهنگی مکن. به آینده ای بیندیش که در دیار ما هیچ کس خفت و ذلت نبیند، هیچ کس شکنجه نشود، هیچ کس شکنجه گر نشود، هیچ حصار و حریمی به دست متجاوزان نشکند، هیچ کس بی‌پناهی و بی‌خدایی را چنین عریان تجربه نکند، هیچ حیوانی دین دار نشود و سبعیت و حیوانیت را زیور دینی ندهد و در پوستین خلایق نیفتد.
گفتمش دین همچو شراب است. آن چنان را آن چنان‌تر می‌کند. حیوان‌ها را حیوان‌تر و انسان‌ها را انسان‌تر می‌کند. آن حیوانات، آن وحوش ولایت، که با تو در افتادند البته دیندار بودند و منافق نبودند و درست همین دینداری، درندگیشان را افزون‌تر کرده بود. چون به نام خدا می‌دریدند. چون دریدن را نه بازیچه، نه حق بلکه تکلیف خود می‌دانستند. خواجگان مسند ولایت هم چنین‌اند. آنها هم قتل و غصب و تجاوز را تکلیف خود می‌دانند و برای آن "حجت شرعی" دارند و همین آنان را خطرناک‌تر می‌کند.
گفتمش اگر مشفقانه بنگری آن وحوش هم بیمارند، بیماران روانی حقارت دیده و طعم کرامت ناچشیده. آرزو کن که هوای دیار ما دیگر بیمار پرور نباشد، شهید پرور نباشد، نفاق پرور نباشد، ولایت پرور هم نباشد. به جای آن، عاقل پرور و خنده پرور و شفقت پرور باشد. آرزو هم کافی نیست، تکاپو کن.
گفتمش مصییت تو عظیم است. یک از صد را با من گفتی و من هم یک از صد آن بی‌شرمی‌ها را با خلق می‌گویم. بی‌هیچ گناهی خودت را بریان و کیمیایت را گریان کردند، زندگیتان را سوختند، کارتان را گرفتند به مصیبتتان نشاندند. به غربتتان کشاندند و به سوی آینده ای تاریک فرستادند. حالا جامه صبر بپوش که خود کیمیایی دیگر است:
صدهزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید
فراموش مکن که حجم ستم در آن دیار مصیبت دیده چندان عظیم است که قصه تو و حصّه تو "چو خشخاشی بود بر روی دریا":
سر تا سر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر او رنگی نیست
چشم نمناک و دل غمناک و جان سوخته خود را در کنار جان آن سوختگان بگذار و یاد آن مجروحان را مرهمی بر جراحات خویش کن. این حاکمان حجاج صفت مگر کم قتل و تجاوز و تطاول و چپاول و غارت و جنایت و مصادره و اعدام و رای دزدی و شهید دزدی و.. کرده‌اند؟
مگر مادران داغدار و پدران سوگوار و فرزندان یتیم و همسران بی‌جفت و زندانیان زخم دیده و خاندان های فروپاشیده کم بوده‌اند؟ به آنان بیندیش وبر آنان رحمت آور. و با رسول علیه السلام بخوان که: خدایا ظالمان را بر ما چیره مکن و چون یونس در شکم نهنگ از حامدان و مسبحّان باش..
از حامد خدا که پرداختم به خدای حامد پرداختم. گفتم:
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی به دشمنی
بارخدایا! عاشقان از تو توقعی ندارند. عیسا و حسین و حلاج را در کوره عشق خود بگداز و خون بریز و باک مدار. "منت پذیر غمزه خنجر گذار" تو اند. اما عاقلان چطور؟ با ناخرسندی آنان چه می‌کنی؟ مگر خود به آنان حق احتجاج نداده ای؟ استغنای معشوقانه را برای عاشقان بگذار. عاقلان از تو حکمت و حجت و رحمت ومحبت می‌خواهند. می دانم که بلاها و شکنجه ها، گاه صلابت زا و طهارت آفرین اند "که بلای دوست تطهیر شماست". گاهی حتی عشق پرورند و رندان بلاکش را عاشق تر می کنند، اما خردسوز و ایمان فرسا هم هستند. اگر عاشق را شاکرتر می کنند، عاقل را ستیزنده تر می کنند. می دانم که
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریات ننشیند گرد
چون
کفر و دین هر دو در رهت پویان
وحده لاشریک له گویان
و گمان ندارم که کفر کافران تو را غمناک یا ایمان مومنان تو را طربناک کند که بر‌تر از شادی و غمی.
حالا که چنین است و تو چون ماه بر آسمان چنان ارتفاع گرفته ای و "دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی" که عارفان هم از جدائیت شکوه می‌کنند، و چنان در خسوف الوهیت و سحاب احتجاب رفته ای که پروای کفر و ایمان و غم و شادی خلایق را نداری، و چون گذشته دست تصرف در تاریخ دراز نمی‌کنی و عقاب و کیفری بر ظالمان فرو نمی‌ریزی... و حالا که گویی آدمیان را بخود وانهاده ای و آنان را به سر تازیانه ای نمی‌نوازی و عاقلان را ایماء و الهام داده ای که از تو انتظار دخالت و عنایتی نبرند، پس بر این بلاکشان باری فزون از طاقت منه و از عاقلان ناخشنود و شاکیان بی‌ایمان روی در هم مکش و کفرشان را کیفر مده. ظالمان خدافروش را که نمی‌گیری، مظلومان بی‌خدا را هم مگیر.
می‌بینی که از "منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد" و حکم اندر کف رندان است و داعیان دین تو "بر هم افتاده چو ماران ز بر ماران" کفرپروری و ایمان سوزی می‌کنند و یوسفان را به گرگان می‌دهند و خلقی را به اسارت گرفته‌اند و شرارت می‌ورزند، انصاف ده که "حافظ" قران هم اگر زنده بود، به شکایتی خالص بسنده می‌کرد و از آن یار دلنواز "شکری را با شکایت" نمی‌آمیخت. بی‌چونی و استغنایی که در کار توست و حکمت و غایت و مصلحت را پس می‌زند، چرا خرد را حیران نکند و زبان را به شکوه نگشاید و دل را به کفران نکشد؟
بلی ما تیره چشمان، به حکم بشریت، درازنای تاریخ و فراخنای هستی را نمی‌بینیم و از غایت امور بی‌خبریم اما با همین نفس که تو دادی دم از محاجه با تو می‌زنیم و وام خرد می‌گزاریم و نه خائف بل واثقیم که از حلقه بندگان تو بیرون نمی‌رویم.
بار خدایا! از غزالی آموخته‌ام که هیچ‌کس را لعنت نکنم حتی یزید را، اما اینک فروتنانه از تو رخصت می طلبم تا بر جمهوری کافرپرور اسلامی ایران، لعنت و نفرین بفرستم.
خداوندا به احسانت به حق نور تابانت مگیر. آشفته می‌گویم که جان بی‌تو پریشان است:
تو مستان را نمی‌گیری پریشان را نمی‌گیری
خنک آن را که می‌گیری که جانم مست ایشان است
وگر گیری ور اندازی چه غم داری؟ چه کم داری؟
که عاشق هر طرف اینجا بیابان در بیابان است

ابتدایی ترین روش برای تست وی پی ان و فیلتر شکن

بعد از نصب وی پی ان یا فیلتر شکن به این صفحه بروید و آی پی آدرس خودتان را که با وی پی ان یا فیلتر شکن باز کرده اید چک کنید.اگر تغییر نکرده بود پس به هیچ وجه قابل اعتماد نیست.اما اگر تغییر کرده باشد تا حدی میتوان  به آن اطمینان نمود. 

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

توهین به شعور جمعی

وقتی که شعور کسی کمتر از ماهی قرمز میشه دیگه چی باید بهش گفت؟؟؟؟زیر لینکهای منو ببینید. فحشهای ناموسی به رای دهندگان و ....آقای آزادگی بازم بگو راجع به کاربر لینک نذار.

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

شاید ها و بایدها

حرکت هماهنگ روز بیست و پنجم بهمن ماه هشتاد و نه بدون شک آس برنده ای بود که دولت دیکتاتور با آن مواجه شد, اما براستی آن همه شور و شوق و انرژی جوانان و مردمی که منتظر جرقه سبزی بودند باید پس از آن بازی برنده تمام شود؟
راهپیمایی اعتراض آمیز بیست و پنجم بسیاری از معادلات رژیم را به هم زد تا جایی که حتی صحبت از ریزش نیروهای نظامی و انتظامی و حتی سپاه هم به میان آمد از آن گذشته با ریزنمایی رسانه های دولتی از جمعیت مخالفان, نمایش مسخره و چندش آور به اصطلاح نمایندگاه مردم در مجلس فرمایشی و عصبانیت و عکس العمل ضد و نقیض ملا بنویس های حکومتی به راحتی میتوان ثابت کرد که حتی نه تنها ریزشماری آنان در شمارش تعداد مخالفان کارگر نبوده است بلکه حتی بدون نیازبه برهان خلف نیز میتوان دریافت که به خیابان آمدن این تعداد نیرو و پلیس ضد شورش برای بیش از 200-300 نفر بوده است.
از طرفی دیگر اثبات بسیجی نبودن شادروان صانع دلیل قاطع دیگری بود که بسیاری از سربازان و حتی مردم عامه را متوجه کرد که این جنایات از چه ارگان یا ارگانهایی برمیخیزد.
روز بیست و ششم زمانی که مست از پیروزی دیروزش بودیم در اینجا نوشتم که مست از پیروزی نباشیم چرا که هزینه های سنگینی باید پرداخت. (هر چند پس ازارسال  این لینک به آزادگی به دلیل اهمیتی که احساس میکردم  یادآوری این موضوع میتواند داشته باشد این نکته را زیر بعضی از لینکها جهت یادآوری همرزمان گذاشتم و به لطف بعضی اخطار اسپم نیز دریافت کردم اما کماکان از این یادآوری احساس رضایت میکنم.) که متاسفانه در آن شور و حال البته آنچه شنیده نشد صدای این نکته بود .
اما  همرزمان, دوستان و برادران
برنامه بعدی چیست؟ به یقین که هنوز بهترین زمان برای ادامه حرکت بیست و پنجم است. به دلیل حساسیت بعضی از دوستان به کلمه رهبران جنبش از این واژه صرفنظر میکنم اما این حقیقتی است که موسوی و کروبی الان دربند هستند. دیروز در همین صحه میخواندیم و رای میدادیم که فردا تشیع جنازه برادرمان را سبز میکنیم و امروز هم میخوانیم که در تالار هنر تنها مانده ایم نیروهای مسلح همه جا هستند به کمکمان بیاییم و کماکان رای میدهیم.
دیروز نوشتیم که اگر موسوی و کروبی دستگیر بشه ایران قیامت میشه و امروز میبینیم که عملا در حصر خانگی هستند و هنوز ایران قیامت نشده و هنوز هواداران همان زندانیان هستند که سایبر را فتح کردند و دنیای واقعی را فراموش کردند.
همرزمانم
دیروز قوه مقننه  بر علیه موسوی و کروبی شعار داد, دیروز عده ای که ما ساندیس خورشان مینامیم و خود, خود را ذوب شده در ولایت میدانند برای قتل رساندن دو بزرگ سبز ما تحصن کردند...
به راستی ما میخواهیم چه بکنیم؟ باید چه بکنیم؟ نیاز به هماهنگی داریم , یادم هست که در دوران درگیریهای بعد از انتخابات یکی از آقایان وابسته به رهبری که متاسفانه نامش را فراموش کرده ام میگفت :
آزادی خون میخواهد.ما!!!! برای آن خون دادیم!!! شما( خطاب به سبزها) حاضرید خونتان را برای آزادی بدهید؟
ما ثابت کردیم که حاضریم با تظاهراتمان با مسدود کردن سایتهایشان با پیام هایمان اما کافی نیست, تا به خود بیاییم موسوی و کروبی یعنی تنها جرقه هایی که انبار باروت ایران دارد را هم از دست داده ایم ...به خود بیاییم کاری بکنیم. میترسم روزی که با تاسف بگوییم که ما باید آن کار را میکردیم و یا شاید اگر فلان کار را میکردیم خیلی بهتر بود.....
بدرود و پاینده باد ایران

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

دوستان و همرزمان سرمست از پیروزی نباشیم

نگرانم! خاموش شدن حرکت بیست و پنجم بهمن ماه به قیمت تباهی تمام خواهد شد در بدترین شرایط ممکن:
- کمتر از دو هفته کروبی و موسویو خاتمی  رو دستگیر میکنند بعد از یک دادگاه فرمایشی و پخش از صدا و سیمای ضرغامی به مجازات سنگینی محکوم میشوند.
- ادامه اختناق و اعدامها بدون شک گسترده تر خواهد شد.
- مشایی  یا  قالیباف رییس جمهور دوره بعد میشوند و این یعنی تثبیت حکومت هشت ساله.
و...
دوستان, همرزمان
سرمست از پیروزی نباشیم, باید ادامه داد.
دیروز در خیلی از سایتهای خبررسانی و اجتماعی جای آزادگی خالی بود. حتی نمی دانستند که میتوانند از اینجا هم اخبار را دنبال کنند.اطلاع رسانی را فراموش نکنیم.
بدرود و پاینده باد ایران

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

خدایا....

یا الله! اهورمزدا! ایزد تنها!oh Lord! خلاصه هر اسمی که داری...
امروز کمکمون کن...کمکشون کن...بسمونه هر چی کشیدیم....اصلاً غلط کردند پدر و مادرامون سی سال پیش انقلاب کردند...به خودت قسم فریبشون دادند...گفتند اگه انقلاب کنید  به شما نزدیکتر میشیم....
حالا یه اشتباهی کردند...کردیم...شما به بزرگی خودتون ببخشید و امروز کمکمون کنید.
من که ایران نیستیم اما خودت میدونی که تمام دلمون اونجاست...دیگه نذار گلامون پرپر بشن! به خودت قسم دلمون برای ایرانمون تنگه ...اما ایران رو بدون دیکتاتور میخوایم...فقط چشم امیدمون به شماست.... 

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

دست در دست, همه با هم تا آزادی ایران وعده ما بیست و پنجم بهمن ماه

اتفاقات  اخیر در کشورهای عربی و منطقه  از یکسو و درگیریهای جنبش سبز با دولت دیکتاتوری کنونی و همچنین مخالفتهای بین جناحی در قوای حاکم شرایط را برای پیروزی سبزها فراهم ساخته است. تجربه راهپیمایی اعتراض آمیز قبلی که با به خاک و خون کشیده شدن بسیاری از عزیزان سبز همراه بود و ایستادگی و مقاومت مردم مصر و تونس برای به نتیجه رسیدن اعتراضشان میتواند بزرگترین کمک به راهپیمایی بیست و پنجم بهمن ماه باشد.
چند روز گذشته شاهد اعتراضهایی به موسوی و کروبی بوده ایم که چرا مجدداً و با بیانیه و از طریق قانونی برای راهپیمایی اقدام نموده اند اما اگر منطقی تر به موضوع نگاه کنیم به راحتی درخواهیم یافت که درخواست مجوز موسوی و کروبی از وزارت کشور به معنای آماده باش و حرکت در تاریخ مقررشده میباشد, چه مجوز باشد و چه نباشد.
به هر حال یاران سبز بیست و پنجم بهمن ماه به عبارتی میتواند مسابقه فینال بین قوای حاکم و سبزها باشد. در آن روز مساویی وجود نخواهد داشت. به وقت اضافه و پنالتی هم اگر برسد خواهیم باخت! چرا که بیانیه و چند امتیاز جزیی با اندکی احساس پیروزی میتواند  شور و شوق ادامه مبارزه را از ما بگیرد.(تعبیری که من از پنالتی و وقت اضافه داشتم). در گروه ما تونس, مصر و مصر سرگروه شدند.ما هم باید بتوانیم. حتی اگر قرار باشد شب در میدان آزادی یا جلوی سفارتخانه های ایران در سایر کشورها بخوابیم که صد البته اقدامات همرزمان خارج کشور کاملاً بستگی به مبارزات داخل خواهد داشت.اگر قرار به  شب ماندن شد چه در ایران و چه در خارج ایران همگی بیرون خواهیم بود.
فراموش نکنید که این آخرین بازی خواهد بود. سی سال پیش در بهمن پیروز شدند و اکنون در بهمن ماه باید سرنگون شوند.


۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

هر رنگی هستی سبز,آبی, بنفش یا قرمز مهم نیست.مهم اینه که از سید علی چلاق و احمدی نژاد پست متنفری.تورو به هر که دوست داری, به هر که میپرستی این چند روزه تا 25 بهمن رو از کنار تمام لینکهای غیر از اطلاع رسانی راجع به این موضوع بگذر.سعی کن فقط این موضوع داغ روز باشه.مطمئن باشید که کلی خبر جانبی خواهیم داشت فقط برای انحراف اذهان عمومی اما اشتباه نکنید.تا اون روز هیچ موضوعی موضوع داغ روز ما نخواهد بود.
اگه ایران هستید که یا علی! اگه هم خارج از ایرانید در اجتماعاتی که برپا خواهد شد چشم به راهتان هستیم.
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

انتشار عکسی منتسب به دختر آقای موسوی

امروز همه جا صحبت از انتشار عکسهایی منتسب به دختر موسوی بود هرچند که هیچ ایرادی نمیتوان بر شخصی که به دروغ به عنوان دختر موسوی معرفی شده گرفت اما ارزشی ها و پاچه خواران رژیم به اصطلاح کم حجابی و کشیدن سیگار را پیراهن عثمان قرار دادند.اما غافل از اینکه باز هم یک گاف بزرگ دادند.عکس واقعی دختر موسوی  و عکسهای پاچه خواران ولایت را با هم مقایسه کنید.انتخاب با شماست.


بالاترین و دعوتنامه

بی خیال بالاترین شید به خدا! خراب شده! هرکی هر کی شده! از اون جامعه مدنی و مجازی و دموکراسی دیگه خبری نیست! لینکها با صلاحدید مدیر حذف میشن,حق نظر آزاد ندارید.
به جای اون بیاین آزادگی, اکثر بچه های قدیمی بالاترین اونجا فعالیت میکنن .منتظریم.