۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

اندر حکایت رهبری و حکومت و ریاست...

براي تعيين رئيس، اعضاء بد ن گرد آمدند;
 مغز بگفت :كه مراست اين مقام كه همه دستورات از من است.
سلسله اعصاب شايستگي رياست، از آن خود خواندكه منم پيام رسان به شما ، كه بي من پيامي نيايد.
ريه بانگ بر آورد هوا، كه رساند؟ ... من، بي هوا دمي نمانيد، پس رياست مراست .
 و هر عضوي به نحوي مدعي...
تا به آخر كه سوراخ مقعد دعوي رياست كرد...اعضاء بناي خنده و تمسخرنهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند ...
....اختلال در كار اعضاء پديدار گشت روز هفتم، زين انسداد جان ها به لب رسيد و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به رياست رسيد.

نتيجه اخلاقي
چون لازمه ي رياست علم و تخصص نباشد، هر سوراخ مقعدي رياست كند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر