۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

این مشخصات فردی به کدام نانجیب عصر حاضر شباهت دارد؟

-در حدود 250 سال پیش در ایران زندگی میکرد.

- شیعه مذهب بود.

- خواندن و نوشتن و حفظ کردن قرآن را نزد مادرش آموخت.

- شجاع و با اراده بود و از مرگ ترسی نداشت.

- میگویند به چند زبان زنده دنیا آشنایی داشت. به ترکی، فارسی، و عربی تسلط کامل داشت و فرانسوی و روسی را توسط بازرگانان فرانسه و روسیه آموخت.

- از وی به عنوان فردی متعصب و خشک مذهب نام برده اند.

- با روحانیون دینی به نیکی رفتار میکرد. با اهل شریعت با احترام و رافت میزیست.

- همیشه نماز میخواند. شبها علی رغم خستگی و کار زیاد، نماز شبش فراموش نمیشد.

- پس از مرگش، وی را به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپرده شد.



آیا او را شناختید؟

بله، او محمد فرزند محمد حسن خان، معروف به "آقا محمد خان" یا "آغا محمدخان قاجار" است. علاوه بر موارد فوق، تاریخ در باره او چنین مینویسد:

· پس از حمله عمومی و سقوط کرمان، سربازان وی تمامی کسانی را که در غیر از«بست» قرار داشتند به قتل رسانده وتمامی اموال ودارایی‌ها را ضبط و به نوامیس تعرض کردند این وضع تا زمان فرمان توقف غارت توسط خان قاجار ادامه داشت. پس از آن و پس از آنکه خان قاجار متوجه فرار موفق شهریار جوان زند گردید دستور داد که تمامی مردان کرمانی از چشم نابینا گردند و حتی کسانی را که به بست رفته بودند نیز از این دستور مجزا نکرد. بیست هزار جفت چشم به ‌وسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت می‌خواند).



· پس از آنکه لطفعلی خان زند به بم فرار کرد و با خیانت حاکم بم دستگیر و به فرستادگان آقامحمدخان تحویل داده شد، شهریار زیبای زند به دستور آقا محمد خان توسط چهارپاداران مورد تجاوز جنسی قرار گرفت و چشم‌های شهریار زند از کاسه خارج گردید. خان قاجار قصد داشت که به شهریار جوان افسار زده و در مسافرت‌ها به عنوان حیوان در پای رکاب خود بدواند که به علت ضعف و زخمهایی که برداشته بود این کار میسر نگردید. نهایتا در تهران به زندگی لطفعلی خان خاتمه داده شد.



· پس از لشکرکشی و تصرف شهر تفلیس، آغامحمدخان دستور ویران کردن قسمتی از شهر و قتل عام مردم را داد و باردیگر سربازان وی در این شهر بدستور او به تجاوز به ناموس مردم دست زدند. تمام کلیساهای شهر ویران شد و روحانیون مسیحی دست بسته به رود ارس انداخته شدند. در نهایت آغا محمد خان با پانزده هزار تن از دختران و حتی پسران شهر که آنان را به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اینان برای سواستفاده جنسی و نیز برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند.



· بعد ار آن به خراسان لشکر کشید و شاهرخ، پسر نادر را که کور و پیر بود به همراه همه درباریانش به قتل رسانید تا انتقام کشتن فتحعلی‌خان را بگیرد. خان قاجار برای افشای محل جواهراتی که نادر از هند آورده بود شاهرخ را به حدی شکنجه کرد که وی در زیر این شکنجه‌ها جان سپرد. آقامحمدخان پس از کشف محل جواهرات نادر، آنان را روی سفره گسترد و از شدت عشق به طلا و جواهر، بر آنان غلتید.



· زمانی که آقا محمد خان قاجار شهر کرمان را در محاصره داشت سربازی که یکبار جان وی را نجات داده بود به او خیلی نگاه می‌کرد و گویا با نگاه خود می‌خواست که آن ماجرا را به یاد خان بیاورد. آقا محمد خان نیز دستور داد تا چشم‌های او را در بیاورند.



· سر جان ملکم درباره او میگوید: " در مورد بیرحمی و سنگدلی او همین بس که برای جانشین کردن برادر زاده خود باباخان از کشتن برادران و پسرعموهای خود نیز احتراز نکرد یا اینکه پس از دستگیری لطفعلی خان زند تمام مردان کرمان را اعم از پیر و جوان یا کشت یا کور کرد و شهر کرمان را به شهر کوران تبدیل ساخت درحالیکه کرمان را تسخیرکرده بود و از شهرهای خود او بحساب می‌آمدند و مردم کرمان جزء ملت خود او بودند".

برگرفته از ویکیپدیای فارسی

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

چه کسی رهبر سبز خواهد شد؟مسئله اینست.

این روزها هر کسی که از ایران میاد یه عالمه خبرهای ناامید کننده داره،از گرونی و فشارهای وحشتناک اقتصادی بگیر،تا سانسور و بایکوت های وحشتناک تر خبری-سیاسی دولت کودتا.
متاسفانه من بنا به دلایلی نمیتونم برگردم ایران والا از جمله حاضرین در همه اجتماعات سبز بودم،اما به نوبه خودم هر کاری که تا الان تونستم انجام دادم. اما الان چند تا سوال برام پیش اومده،خواهش میکنم هر کسی میتونه به من جواب بده.
با جرات میشه گفت که سبزها مخالف با دولت کودتا ،تا 80-90% فضای سایبر رو سبز کردند و طبیعتاً امثال منی که فقط اخبار ایران رو از طریق اینترنت پیگیری میکنم میتونم بیشترین خبرهای سبز رو داشته باشم اما آیا واقعیت همین اتفاقات و تفسیرهای سایبری هست؟؟؟
تماس هایی که با ایران دارم و یا توریست هایی رو که میبینم همشون به غیر از این میگن!واقعیت چیه؟آیا امثال من ،تو خواب پیروزی نزدیک از طریق اخبار سایبر هستیم؟؟؟ ا
ایران را چه میشود ؟؟؟به کجا داریم میرویم؟خود من از جمله کسانی بودم و هستم که با هر صدای مخالف رژیم کودتا هم نفس میشم اما آخرش چی؟باید چه کار بکنیم؟دولت کودتا که به بدترین شکل ممکن در حال اختناق و جولان است.یه عده از مردم هم در حد توانشون به اعتراض مشغول!اما به راستی رهبری این جنبش سبز با کیست؟
عاقلانه و نه احساسی فکر کنیم،به امید خدا که هر چه زودتر این نامردترین ظالمان حاکم را محاکمه میکنیم،اما آیا هیچوقت به این فکر کرده اید که قرار است حکومت را به چه کسی بسپاریم؟
به محض کله پا شدن این رژیم ،سلطنت طلبها از یک طرف،رجوی و دار و دسته اش از طرف دیگه،سپاه که ایران رو ارث باباش میدونه از اونطرف،راست و مدرن و عصر حجر و ... هم از طرف دیگه میان که حکومت کنن،اونوقت چه خاکی باید به سرمون کنیم؟
بیاین منطقی فکر کنیم،رییس جمهور موسوی خوب!اما تا چقدر مرد عمله؟تا الان که دیدیم فقط پایبند به راه خمینی و قانون اساسیه!در حال حاضر گزینه خوبیه فقط برای قد علم کردن در برابر رژیم حاکم...
شیخ شجاعمون کروبی:واقعاً بدون ذره ای ترس تا الان اسرار مگوی خفاشان حکومتی رو برای دنیا رو کرده،اما اونجوریکه از شعارهای کاندیداتوری دوره قبل و سابقه ریاست مجلسش پیداست به شدت تحت تاثیر محیط اطرافش قرار میگیره،واژه حکم حکومتی رو که برای اولین بار کروبی به عنوان رییس مجلس اعلام کرد و یا اون شعار تبلیغاتی هفتاد هزارتومان به هر ایرانی رو که یادتون میاد....
خاتمی عزیز:یه شخصیت مقبول و شناخته شده بدون توان اجرایی....

چه باید کرد؟ما یه نفر و با قدرت و تصمیم گیری کامل میخواهیم.اصلاً باید چکار کنیم؟به کجا چنین شتابان؟
خدا کمکمون کنه که از چاله به چاه سقوط نکنیم.   

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

اندر حکایت بسیجیان 2

بسیجیه می ره مسابقه رو خوانی قرآن .. سوره "بنی اسراییل" بهش می خوره انصراف می ده.




بسیجیه میره رستوران، گارسون تصمیم میگیره  سر كار بذارتش میگه: غذای امروز «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! بسیجیه میگه : «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی !!!

فلسفه چهارشنبه سورى بروایت سياوش اوستا

سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:






يكى روز كاووس كى با پسر

نشسته كه سودابه آمد ز در

زنـاگـاه روى سياوش بديد

پرانديشه گشت و دلش بردميد

زعشق رخ او قرارش نماند

همه مهر اندر دل آتش نشاند



سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور سياوش كرده و او را فرا خواند:
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش

نمائى مرا سرو بالاى خويش

بياراسته خويش چون نوبهار

بگردش هم از ماهرويان هزار



آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت:



هر آنكس كه از دور بيند ترا

شود بيهش و برگزيند ترا

زمن هر چه خواهى، همه كام تو

بر آرم ، نپيچم سر از دام تو

من اينك به پيش تو افتاده ام

تن و جان شيرين ترا داده ام



سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد



سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد

همانا كه از شرم ناورد ياد

رخان سياوش چو خون شد ز شرم

بياراست مژگان به خوناب گرم

چنين گفت با دل كه از كار ديو

مرا دور داراد كيوان خديو

نه من با پدر بى وفائى كنم

نه با اهرمن آشنائى كنم



سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت: ـ

سر بانوانى و هم مهترى

من ايدون گمانم كه تو مادرى






سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد و چنانچه در نمايشنامه افسانه، افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده است كه تاريخ شاهان ايران يكى از ۱۲۰ جلد كتاب، كتابخانه اوستا مى باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگينامه پيروز پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد: ـ





از آن تخت برخاست با خشم و جنگ

بدو اندر آويخت سودابه چنگ

بدو گفت من راز دل پيش تو

بگفتم نهانى بد انديش تو

مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟

به پيش خردمند رعنا كنى

بزد دست و جامه بدريد پاك

به ناخن دو رخ را همى كرد چاك

برآمد خروش از شبستان اوى

فغانش زايوان برآمد بكوى






در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است


و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم از آتش عبور خواهم كرد






سراسر همه دشت بريان شدند

سياوش بيامد به پيش پدر

يكى خود و زرين نهاده به سر

سخن گفتنش با پسر نرم بود

سياوش بدو گفت انده مدار

كزين سان بود گردش روزگار

سرى پرز شرم و تباهى مراست

سياوش سپه را بدا نسان بتاخت

تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت

زآتش برون آمد آزاد مرد

لبان پر ز خنده برخ همچو ورد

چو بخشايش پاك يزدان بود

دم آتش و باد يكسان بود

سواران لشكر برانگيختند

همه دشت پيشش درم ريختند






سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.






يكى شادمانى شد اندر جهان

ميان كهان و ميان مهان

سياوش به پيش جهاندار پاك

بيامد بماليد رخ را به خاك

كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست

همه كامه دشمنان كرد پست

بدو گفت شاه، اى دلير جهان

كه پاكيزه تخمى و روشن روان

چنانى كه از مادر پارسا

بزايد شود بر جهان پادشا

سياوخش را تنگ در برگرفت

زكردار بد پوزش اندر گرفت

مى آورد و رامشگران را بخواند

همه كام ها با سياوش براند

سه روز اندر آن سور مى در كشيد

نبد بر در گنج بند و كليد!






اين اتفاق و آزمايش عبور از آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد.


و از آن پس به ياد عبور سرفرازانه سياوش از آتش همواره ايرانيان واپسين شبانه بهرام شيد (سه شنبه شب) را به ياد سياوش و پاكى او با پريدن از روى آتش جشن مى گيرند.










۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

لطیفه های بسیجی!

بسیجیه تخلیه چاه میزنه روتانکرش مینویسه روزی ما در کون شماست!


بسیجیه ميره سينما فيلم ترسناك ميبينه..همه فرار ميكنن جز برادر بسیجی...ازش ميبرسن تو چرا هنوز نشستي ميكه دست به من نزنيد من ريدم....















۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

جنبش سبز و مشکل اطلاع رسانی

امشب یکی از دوستانم از ایران اومده بود و جالب اینجاست که از هیچی خبر نداشت!!! فیلم دانشگاه رو که  ندیده بود!از خیلی از اتفاقاتی که همه ما از طریق اینترنت خبردار میشیم بیخبر بود و میگفت اونجا فقط دایم میگن یه عده اغتشاش گر شلوغ کردنکردو گرفتنشون و گرفتنشون .
میدونید  مهمترین نکته اش اینه  که این دوست من یه آدم کاملاً معمولیه!نه سیاسی و نه اهل روزنامه،هر چی که از این و اون بشنوه!مثل بعضی از اهالی بازار.جنبش سبزاینقدر با مشکلاتی  که پیش رو داره درگیره که اطلاع رسانی به این تیپ افراد  یه جورایی کم اهمیت شده و شایدم کسی به فکر نیست!
اهالی اینترنت و کامپیوتر که معمولاً پروکسی رو هم دور میزنن و اطلاعاتشون به روزه،اما واقعاٌ برای بقیه تیپهای اجتماعی چه برنامه ای باید داشت!من عاجزانه خواهش میکنم رو این مسئله فکر کنید،وقت بذارید و نظر بدین!اهمیت مسئله رو در نظر داشته باشید. 
اصلاً میتونیم یه قسمت،وبلاگ یا نمیدونم یه چیزی مثل اونو درست کنیم، تمام فکرامون و اونجا روی هم بریزیم!